×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

del neveshteha

well come

× del neveshtehayam ra bekhan
×

آدرس وبلاگ من

khamoosh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/beauty_girl

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

شعر من

سینه راسنت شکست و در حصار نیستی هایش نشد....و از برای خویشتن پیله ای از جنس شور و حال ساخت
من نباید ،کاش میشد را درید........................................بال ابی ،رسم اهنگین پروازی بساخت
در صدای شادی از خود پریدن غوطه خورد......واندر ان نادیده ها  هم از برای رود ها یک بال ساخت
دست خود در گردن رودی نهاد.............................................رود را در اسمان افلاک ساخت
پرتوخورشید را تابی بداد .............................................از برای  صبح دم  هم چاره ساخت
چشمهایش را گشود و بال نیز ........................................شبگهان را از برای ماه اماده بساخت
خواستها را بر در میخانه باخت...........................................با ستاره در نگاهی چشم ساخت
من نجویم در نهان ملک وملوک......................................ناگهانی کبریا از تیرگی ظهری بساخت
ظهر داغ و مهر داغ ودل همان.............................................همچو ماهی از بلا  ابی بساخت
زیر رود من بودم و جوش و خروش.........................این خروش با دل شیدای من پروانه ساخت
التماسی بر در پاک خدا.........................................کاندر ان حال بر اشفته ز من دیوانه ساخت
حال من از شدت بود و نبود...........................بد بشد ای ساقیا، این رود هم اینگونه ساخت
من توانم دولت خود بشکنم ...........................................ساختها را این فقط مولا بساخت
با شما یم، ادمکها ی سیاه و سبز و سرخ...........قفل ها را باید ی بشکست وباز از نو بساخت
تا که اسان بشکند روز نبود...................................................باز هم با کبریا زیبا بساخت
همره مهر و فلک از نو شوی.................................................زیستن را می توان زیبا بساخت
سه شنبه 13 دی 1390 - 1:32:00 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 دی 1390   10:45:00 PM

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي برگي
روز و شب تنهاست
با سكوت پاك غمناكش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه اي بايد
بافته بس شعله ي زر تا پودش باد
گو برويد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد
يا نمي خواهد
باغبان و رهگذاري نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست ؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت
پست خاك مي گويد
باغ بي برگي
خنده اش خوني ست اشك آميز
 جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاييز

http://love-mashhad051.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 13 دی 1390   1:58:23 PM

آدرس جدید پروفایلم به صورت زیر کوتاه شد

http://profile-farhad.tk

اگه میخای آدرس پروفایلت و وبلاگت کوتاه بشه

میتونی بهم بگی تا برات بسازم

tanx

آخرین مطالب


شعر من


با دلت بخون


امشب من


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

5905 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

4 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements